شنبه آخرین روز مدرسمون بود ! 12 سال چه زود گذشت ...! شاید بخاطر اینکه 12 سالو فقط تو 2 تا مدرسه بودم اصلا اگذشت سالها رو احساس نمی کردم ! یادش بخیر از همون روز اول ماول ابتدایی جنجالی بودم !!! خوب کدوم بچه ای روز اول مدرسه با خانم معلمش دعواش میوفته که بیانو معلمشو عوض کنن !! خوب اون خاطره هم یادم اومد ! از اون موقع تا حالا بهش فک نکرده بودم ! کم کم داش یادم می رفت ! بذار ماجرا رو بگم ! مدرسه ابتداییمون کلاس اولش 2 تا کلاس اول داشت ! یه کلاس خانم بداریان معلمش بود و کلاس دیگم یه خانم زشت و ... !!! همه دلشون می خواس بچه هاشون برن تو کلاس خانم بداریانه که خیلی پیشه او خانمه دیگه خوشگل تر بود ! خوب منم خوشگل تره رو دوس داشتم دیگه !! بعد هرچی مامان باباها زور زدن کلاس بچه هاشونو عوض کنن مدیر مدرسه کاری براشون نکرد ! تا اینکه من گفتم باید خودم ابتکارو بدست بگیرم ! هنوز 5 دقیقه از سر کلاس رفتنمون نگذشته بود که با خانم معلمه دعوام افتاد و ... !! 3 نقطشو نگفته ولی خودتون باید بفهمید که تو اون چند لحظه چی گذشته که بلا فاصله خودشون ورداشتن کلاسمو عوض کردن !
دوشنبه 90 دی 26 , ساعت 1:44 عصر
نوشته شده توسط زهرا | نظرات دیگران [ نظر]